مدح و ولادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
دلگـیرتر از سیـنۀ تنگـم قـفـسی نیست در خانـۀ تنهـایی من، همنـفـسی نیست تنهاتر از این بیكسِ دلمرده كسی نیست من یكـسره فریادم و فریاد رسی نیست در حـسرت آغـاز بـهـار است كـویـرم جان همۀ شهر به گیسوی تو بستهست نان همه بر همت بـازوی تو بستهست بند دل عـیسی به دم هوی تو بستهست طاقیست دل ما كه به ابروی تو بستهست با دست تو ورز آمد از آغـاز، خـمیرم روشـن شــده بـا آمــدنـت دیــدۀ بــابــا لـبـخـنـد تو شـد سـاحـل آرامـش دریــا شد بـسـته درِ تـهـمت بیپـایـه و بیجـا مبهوت شد از ذرّهای از عـلم تو یحیی گـفـتی كه من از طـایـفـۀ عـلم غـدیـرم حرف از علی و آینهها شد، چه بهجا شد دستم پُـر بـارانِ دعـا شد، چه بهجا شد غم، پشت سرم آبلهپا شد، چه بهجا شد این شعر فقط صرف خدا شد، چه بهجا شد از شعلۀ این راز، گُل انداخت ضمیرم |